قابلیت های فنی و ابتکارات بومی و حسن استفاده از زیباترین لوکیشن های مازندران و ارزش بازی دادن به بازیگران آماتور و یا نیمه حرفه ای مازندرانی را در این فیلم هیچکس نمی تواند انکار کند و در این میان باید از کارگردان محترم بابت ورود تاثیرگذار نواها و نجواهای مازنی به دنیای سینمای حرفه ای نیز متشکر بود.
غروب روز چهارشنبه 14 بهمن توفیق داشتم تا باتفاق تنی چند از مسئولین شهر در جلسه تجلیل از "محمدرضا وطن دوست" کارگردان ساروی فیلم "وقتی لیموها زرد شدند" در سینما سپهر ساری شرکت کرده و طی آن فیلم مذکور را هم مشاهده کنم.
این فیلم در فستیوال مونترال کانادا برنده جایزه زنیت طلایی شده و قبل از آن نیز در جشنواره سینمایی کن فرانسه نیز نامزد دریافت جایزه بوده که ظاهراً با برخی نفوذبازی ها از لیست خارج شد و در جشنواره سینمایی فیلم فجر نیز در ردیف برگزیدگان قرار گرفته است.

قابلیت های فنی و ابتکارات بومی و حسن استفاده از زیباترین لوکیشن های مازندران و ارزش بازی دادن به بازیگران آماتور و یا نیمه حرفه ای مازندرانی را در این فیلم هیچکس نمی تواند انکار کند و در این میان باید از کارگردان محترم بابت ورود تاثیرگذار نواها و نجواهای مازنی به دنیای سینمای حرفه ای نیز متشکر بود.
اما از آنجایی که در سالهای پس از انقلاب اسلامی،به استناد آثار برتر عباس کیارستمی،محسن مخملباف و دختران، بهمن قبادی و ....،فیلم های ایرانی غالباً از زوایای منفی خاص و معناداری، توجه تیز داوران فستیوالهای سینمایی غرب را بخود جلب کرده و مستحق دریافت جایزه شده اند، بر خود فرض می دانم تا نکاتی را از روی دلسوزی به کارگردان جوان،خوش ذوق و صاحب هنر ساروی متذکر شوم: الف-سیاه نمایی از جامعه امروز ایرانی و فضاهای حاکمیتی جمهوری اسلامی در این فیلم موج میزند :
۱-انتخاب لوکیشن هایی که در آنها جامعه ما فاقد امکانات مدرن جوامع امروزی بوده و حتی کارگردان از ارائه امکاناتی مثل:آب و برق و گاز و تلفن و جاده آسفالته و سایر رفاه های دم دستی نیز دریغ کرده و تا توانسته به تبلیغ بربریت و بدویت و عصر حجری زندگی در ایران امروز پرداخته و مدرن ترین ابزار زندگی مردم ما در این فیلم که به سالهای پس از دفاع مقدس مربوط می شود،تبر!، ریسمان!، کاه،دوچرخه قدیمی آویخته به دیوار،ظروف مسی و حیواناتی در حدو اندازه گاو و گوسفند و غاز و اردک و مرغ و خروس و نیز خانه ای کاهگلی و چوبی با سقف های گیاهی در یک فضای بکر و تمدن ندیده آمازونی و جنگلی است که همه و همه تداعی گر یک زندگی قرون وسطایی و عصر حجری است!
۲-نشان دادن اوضاع به کام قصابهای! بیرحم و همآهنگ با جبهه ها و برخوردار از امتیازات اقتصادی مثل گاوداری مدرن و ناکامی نیروهای خدوم مردمی و انزوای اعتراضی فرهیختگان جامعه در بی اعتنایی به دعوت های ارگانهای رسمی کشور!
۳-تایید حاکمیت تفکر نژادپرستانه و جنسیت گرایانه از نوع مردسالارانه در ایران امروز در شکل روابط مرد قصاب با همسر مظلوم ولی معترضش و نیز پسرخواهی پایان ناپذیر و مهمتر از آن، توقع مردگونه داشتن از زن در توصیف شهربانو و تضعیف همسرش!
۴-خانواده های گسترده و کثیرالاولاد ایرانی که با مدرنیزاسیون اجتماعی و تفکر قلت گرای امروز جهان منافات دارد،به منظور اثبات عقب افتادگی نظام رفتارها و قالب ها و بافت های اجتماعی ایران امروز!
۵-تاکید بر روابط دروغین اجتماعی مردم با هم در صحنه خواستگاری برای مرد دارای همسر و فریب دیگران با وجهه بظاهر قابل اعتماد مرد و زن داخل وانت!
۶-تبلیغ ایده های فیمینیستی مبنی بر لزوم و یا تهدید گرایش زنان به برخورداری همزمان از چند همسر در دیالوگ پیرمرد و پیرزن داخل وانت در راه خواستگاری برای مرد دارای همسر!
۷-تایید نگاههای هوس پرستانه در مردان صاحب امکانات و صاحب قدرت ایرانی و روابط شکارچیانه با زنان بی دفاع و فاقد فامیل و ابزار قدرت!
۸-سالم تر بودن آدمهای ساده دلِ ساده لوح نمایی مثل مرد گاری چی که البته راه بجایی نمی برند و در تکرار زندگی بی اتفاق خود گم شده و از دور خارج می شوند!
۹-تایید بیرحمی غالب جامعه در دیالوگ"همه مشتریها برای کشتن و خوردن،مرغ می خواهند و برای نگه داشتن مشتری زیادی نیست"! که به نوعی تبلیغ خلق و خوی خشونت آمیز ایرانی هاست!،شبیه به آنچه که در فیلم"بدون دخترم هرگز" تبلیغ شد!
۱۰-تایید بی اعتنایی و بی توجهی مطلق حاکمیت ایران به بی بضاعتها،ناتوانان،بیماران و کهنسالان و تن دادن آنها به مرگ های زودرس و فریاد بی صدا از بی کسی ندارها بخصوص در حاشیه های فقر و محله ها و روستاهای فقیرنشین!
۱۱-بی سرانجامی و بدفرجامی کسانی که روزی در جنگ تحمیلی همه کاره بوده و در خطوط خطر سیر می کردند،شبیه به انزوای شهربانو و آوارگی هوسناکانه و خائنانه زوج عشقی شهربانو که زندگی را به کام همسر قانونی اش تلخ و اشکبار کرده و در همین راستا حتی نام دخترش را نیز شهربانو گذاشته بود!
۱۲-تایید علاقه ها و مشغولیات غیر اسلامی و غیر رسمی مردم به ساز زدن ها و رقصیدن ها و ترانه های غیر مجاز مثل "شهربانو طلا-خوشگل کیجا"و "شوپه" و یا ساز لگن شهربانو و رقص پدر بیمارش و یا ترانه ای که قصاب در ماشین گوش می کند و زمزمه مرد گاری چی و رقص زن و مرد در عروسی ها است!
۱۳-هم صحبتی با حیوانات و توسل به آنها،وقتی که در جامعه گوش شنوای انسانی وجود ندارد و تایید اینکه مخاطبان انسانی،از گاو هم غیر قابل اعتمادتر و از اردک ها هم کم عاطفه ترند!
۱۴-تایید فاصله های طبقاتی فاحش اقتصادی در جامعه بین وضعیت معیشتی مرد گاری چی،شهربانو و در مقابل طرحهای بزرگ گاوداری که قصاب در بوق و کرنا می کند!
۱۵-صحنه مشکوک به قتل مرگ پدر شهربانو با دارویی که مرد گاری چی از شهر به تقاضای او خریده و داروخانه چی از آن دارو به عنوان بمب شیمیایی یاد کرده بود که نوعی پارادوکس برای رهایی زن ایرانی از قید وبند زندگی سنتی و نیز شغل پزشکی که نجات دهنده انسان بیمار از مرگ است!
۱۶-تبلیغ معنادار پایان یافتن عصر سوختهای فسیلی و جایگزینی بمب هسته ای بجای آنها که با توجه به فضای حاکم بر تبلیغات غرب،این دیالوگ سندی برای تسریع و تحکیم باورهای عمومی غرب مبنی بر خیز بلند ایران برای دستیابی به سلاح هسته ای می باشد!
۱۷-امکانات زندگی همسر رزمنده سابق(خودرو ۲۰۶ و لباسهای خودش و بچه اش) که ظاهراً به نان و نوایی رسیده ، در مقایسه با زندگی فلاکت بار شهربانو، بسیار جای تامل دارد مبنی بر این که؛ کسانی که به حاکمیت وصل شده اند،معیشت آنها با رزمنده های دورمانده از حاکمیت متفاوت است!
۱۸-تبلیغ پشیمانی پنهان شهربانو از حضور در جنگ و بریدن او از حاکمیت در مخاطبان امروز جامعه و مشخصاً در جوانان،تاثیر منفی زیادی بجا می گذارد و می تواند از قهرمان داستان یک ضدقهرمان نیز بسازد که طی آن مبلغ جدایی بین مردم و حاکمیت ایران یعنی جمهوری اسلامی باشد و با توجه به عدم وجود تمثالهای امام و رهبری در خانواده یک رزمنده جانباز بنام شهر بانو و کم حجابی های وی در مواجهه با نامحرم ها ، عملاً می توان نگران تاثیر حرفهای نگفته و صحنه های محذوف نیز بود!
ب-این فیلم فرهنگ مبارزه و ستیز برای تغییر مناسبات اجتماعی ندارد،بلکه مبلغ یک نوع فرار و پرهیز و گریز از واقعیتهای فشارنده اجتماعی و آماده سازی برای گسترش اعتراضات فراگیر و برون از حوزه اصلاح طلبی و تغییر از درون است و بیشتر موید نامطلوبی کلی جامعه و ضرورت تلویحی یک پدیده جدید بنام انقلابی علیه انقلاب است که بیشتر تداعی گر انقلابات مخملی است!
بهرحال از اینکه این فیلم در فستیوالهای سینمایی معتبر جهان غرب،جایزه گرفته و یا نامزد دریافت جایزه می شود،اصلاً جای تعجب نیست، چرا که یا باب میل آنها و یا به سفارش آنها ساخته شده است،اما تعجب من از تایید این سری از فیلمها در جشنواره فیلم فجر و متصدیان اصولگرای ارشاد کشور و استان است که طبعاً با توجه به تحلیل و نگاه رهبر معظم انقلاب به اینگونه فیلم ها،بسیار جای تعجب و تحیر دارد!
فلذاامیدوارم با بازبینی،به کنه نکاتی که ذکر کرده ام پی برده و اشتباه خود را با درایت و تیزهوشی، به هر نحو ممکن جبران کنند!
صادقعلی رنجبر-عضو هیئت علمی دانشگاه
استفاده از اين خبر فقط با ذكر نام شمال نيوز مجاز مي باشد .
ایمیل مستقیم : info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000292393
working();